
رمان شیطون نباش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان شیطون نباش
‹ #شیطون_نبآش????????› ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????╸╸╸╸╸╸╸╸ #part_9 _ولوم کو(ولم کن) عمه این زهرماری و چطوری میخوری؟ والا من برا با کلاس بودنم قبولش ندارم! با ژستی که منو یاد مرحوم الیزا جان ملکه انگلیس مینداخت قهوهش رو برداشت و گفت: _چندبار امتحان کنی معتادش میشی. چای کیسهای رو داخل ماگ بزرگم چلوندم و گفتم: _خدا خیرت بده، ننه بابام یه بچه دارن اونم معتاد بشه؟ خدارو خوش میاد کاملا با ناز خندید و گفت: _راستی پدر و مادرت بزودی میان _ناموسن؟! اخمی کرد... _جدی میفرمایید عمه جان؟ _آره... وقت دکتر دارن! پوفی کشیدم و روی صندلی نشستم. بنده با ۲۲ سال سن ناقابل، تک فرزند بودم! همه چیز قابل تحمل بود تا وقتی که ننه بابا تصمیم به زاییدن دوباره کردن... اونم چه زاییدنی! سنشون این اجازه رو نمیداد که دوباره بچه دار بشن درپوست خود نمیگنجیدم و فکر میکردم قضیه همینجا تموم میشه ولی... ولییییییی... خیر! _آلما؟ چاییت سرد نشه! از فکر شوت شدم بیرون و چای نازنینم رو هورتی بالا کشیدم نهایت بتونم با چای این فازو بگیرم! بریز بریز ساقی که دل شده یاغی.. ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️???? ╸╸╸╸╸╸╸╸╸