
رمان شیطون نباش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان شیطون نباش
‹ #شیطون_نبآش????????› ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????╸╸╸╸╸╸╸╸ #part_8 انگار که صدامو نشنید همچون بزی سوار ماشینش شد راننده گنگسترشم بی تعارف گازشو گرفت! خب به درک...اگه قلب من خورده ترککک خب به درککک... اگه عشق من رفته با بنز خب به درکککک.. اگه من رفتم با پای پیاده خب به درککک هی روزگار زخمی... این بود مرامت؟ ولی خداوکیلی شانس ندارم یه شوهر گدا گول میوفته بهم! از این جیگرا نمیاد.. بلاخره رسیدم به عمارت اعیونی عمه خانم و با باز شدن در، دری از درهای بهشت انگار باز شد گل و گیاهی که تو حیاطش داشت اندازه باغ خاندانی ما تو شهرستان بود. _سلامی به گرمی آفتاب.. _خسته نباشی آلما جان! اوکی باید بگم که این عمه خانم زیادی خشک و جدی بود.. با این لحن حرف زدنش میخواست منم وادار کنه آدم وار رفتار کن از حق نگذریم تاثیری نداشت! نیشم رو باز کردم و سمت آشپزخونه رفتم: _درمونده نباشی عمه خانم.. چای میخوری؟ عصایی که دستش بود رو کنار مبل گذاشت و خودشم نشست _قهوه حاضر کردم دختر. ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????