شکلات تلخ من
نویسنده : نامعلوم
قیمت : 45000 تومان
شکلات تلخ من
#پارت_4 شکلات تلخ من???? قرار بود بعد از خرید بریم دنبال میلاد.. داداش رها، که دو سالی از ما کوچیک تر بود و قرار بود بهم راه و رسم و رفتار مردا رو آموزش بده بهم! به آموزشگاه زبان میلادرسیدیم..کلاسش تموم شده بود و منتظرمون بود... ـ به، سلام بر خواهرای بد قول خودم.. یه وقت نگین من این جا منتظرما.. باهاش دست دادم لب زدم: ـ سلام میلاد جان... شرمنده کارام یه کم بیشتر طول کشید، دیر شد. _ فدای سرت، مگه چقدر دیر کردیم؟ یه خرده توی هوای آزاد بایسته براش خوبه، کلش هوا می خوره... _ اِ این جوریاست؟ باشه رها خانوم. به خونه رهااینا که رسیدیم، چون کسی خونه نبود، رفتیم توی اتاق رها تا میلاد آموزشش رو شروع کنه... با برداشتن شالم، قیافه میلاد واقعا دیدنی شده بود... آخه هیچ وقت منو با این تیپ پسرونه ندیده بود... ـ رهاجون میشه بری برامون چایی،بیسکویتی، چیزی بیاری بخوریم؟ _ میلاد جون فهمیدم فرستادیم دنبال نخود سیاه، ولی باشه کوچولو، میرم تا دلت نشکنه... ـ مرسی آبجی گلم.. بعد رفتن رها، اومد رو به روم نشست... ـ ترلان جون تصمیمت جدیه؟ یعنی واقعا میخوای انجامش بدی؟ ـ آره. می دونم تو هم نگرانمی، ولی لطفا بیا به کارمون برسیم... ـ باشه هر طور تو می خوای.! شروع کرد به آموزش دادن نکاتی که باید بدونم... رها هم بعد یه مدت اومد و کنارمون موند.. ساعت حدود هشت و نیم بود که کار آموزش تموم شد... از میلاد تشکر کردم.. رها دستمو کشید رفتیم تو آشپزخونه... یه بسته بهم داد. تعجب کردم... _ این چیه؟! ـ حدس می زنی چی باشه؟ خب یه پارچه کشی برای پنهون کردن هیکل دخترونت... لازمت میشه...