رمان خانه وحشت
نویسنده : فاطیما
قیمت : 55000 تومان
رمان خانه وحشت
منم از تو ماشین به جاده برهوت خیره
بودم: جلوتر یه خونه کلنگی خیلی قدیمی بود؛
همون لحظه دیدم بابام وایساد من با تعجب پرسیدم!
بابا چرا ایستادی؟ بابام جواب داد : آخه این خونمونه اینجا.
با حرفش جا خوردم و هیچی نگفتم:)
از ماشین پیاده شدیم و بعد به طور واضح که خونرو دیدم:
قلبم به تپش افتاد تا حالا خونه به این کهنگی و ترسناکی ندیده بودم!
با ترس و لرز از مامانم پرسیدم: مامان تا کی اینجا قراره زندگی کنیم؟مامانم جواب داد:
هنوز معلوم نیست تا کار بابات ردیف شه اینجاییم.
منم هیچی نگفتم بقیه رفتن توی خونه منم با ترس پشت سر مامانم رفتم؛ وارد خونه که شدیم یه بوی بسیار وحشدناک به دماغم خورد!
بعد اوق زدم رفتم جلو تر که ببینم بوی چیه؟
که با جنازه به سگ مواجه شدم:
که گوشه اتاق افتاده بود اونقد ترسیده بودم که به جیغ بلند کشیدم٬
بعد مامان و بابام با ترس اومدن که ببینن چی شده:
چی شدههه مارو ترسوندی دخترم؟
در حالی که کل تنم میلرزید به جنازه سگ اشاره کردم؛مامانم با دیدنش حالش به هم خورد: و گفت: این نحسی اینجا چیکار میکنه؟
بابام گفت: نگران نباش عزیزم الان جمعش میکنم