
رمان دلارا کنیزک ارباب
نویسنده : مهتاب
ژانر : BDSM
قیمت : 49000 تومان
رمان دلارا کنیزک ارباب
دنبال شهرام وارد انباری شدم. اونجا اصلا شبیه جایی برای زندگی نبود. یه انباری کثیف و خاک گرفته با کلی وسیله درب و داغون. شهرام فانوس رو روی یکی از جعبه ها گذاشت و گفت : -آقا اجازه ندادن برای اینجا برق وصل کنم باید توی تاریکی بخوابی بغض چنبره زده توی گلوم رو قورت دادم و در حالیکه از ترس تمام تنم یخ زده بود گفتم: -میشه فانوس رو لااقل برام بذارید؟ شهرام با شرمندگی پشت گردنش رو ماساژ داد : -واقعا شرمنده م دستور دادن هیچ روشنایی نداشته باشید گفتن انباری باید مثل قبر خواهرم تاریک و سرد باشه من مامورم و ماذور حالا اگه کاری داری انجام بده بعد من برم به اطراف نگاهی انداختم و رخت خواب رو کنج اتاق روی زمین انداختم. بعدا میتونستم تمیزش کنم. وقتی روش نشستم شهرام بازم گفت: -بهتره از انباری بیرون نیای چون سگا تا صبح تو حیاط میچرخن و به هر جنبنده ای حمله میکنن با رفتن شهرام به دیوار تکیه دادم و توی خودم جمع شدم. سیاهی اطرافم رو محاصره کرده بود و خواب و از چشمام میگرفت. بعد از این یه محکوم به زندگی با اعمال شاقه بودم. زندان بان هم مردی به اسم هرمز خان بود.