
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
درب اتاق را بسته و تنم را محکم به در کوبید، دستش را کنار سرم روی در جک زد و کنار گوشم پر از خشم لب زد: - حالا خودت درست و حسابی بگو کدوم گوری بودی! حرف کیانا داغی روی دل درد دیدهام شده بود! سری به دو طرف تکان داده و نگاه خیرهام را به پارکت های کف اتاق دوختم و لب زدم: - ازمایشگاه بودم! صدای نفسهایش کشیده تر شد، دست زیرِ چانم انداخته و سرم را بالا گرفت، خیره به چشمهای خیسم زمزمه کرد: - چرا نمیفهمی حورا من دلم نمیخواد بخاطر اون ازمایشای کوفتی اینطوری اشک تو چشات جمع بشه! پوزخندی روی لب نشانده و چانهام را از میان انگشتهای کشیدهاش بیرون میکشم. کف دستم را به تخت سینهاش کوبیده و سعی میکنم از حصار اغوشش بیرون بیایم: - امروز بخاطر اون برگهی ازمایشی که میگی گریه نمیکنم، بخاطر رفتار تو دارم گریه میکنم! تو...جلوی مادر جون و کیانا منو خورد کردی! گرهی میان ابروهایش کور تر شد و گفت: - چه خورد کردنی؟ چیزی گفتم بهت؟ از حرص و بغض چانهام شروع به لرزش کرد و گفتم: - نه اتفاقا اگه حرفی میزدی واسم بهتر بود تا اینکه جلوی اونا سکوت کنی، سکوتت تایید حرفاشون بود! نگاه خیرهاش را به چانهی لرزانم دوخت و سپس نفسی از روی کلافگی کشید و تنم را محکم در اغوشش حبس کرد، روی شانهام را بوسید و من پر از استیصال و درد لب زدم: - لعنت بهت قباد...لعنت بهت که تنهایی جایی که دارم بغلِ کوفتی خودته!