
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
دست روی موهایم کشیده و نفسهای داغش را از روی شال میهمان لالهی گوشم میکند: - گریه نکن قربون چشمات بره قباد! اینطوری تو بغلم مثل جوجه داری میلرزی نمیگی من بیشرف دلم میترکه واست؟ پارچهی پیراهنش را در مشتم چنگ زده و با نفس نفس نامش را صدا میزنم: - قباد! صدای لرزانم که به گوشش رسید، هول شده و پر از شور و شعف صورتم را در دست گرفته و مشغول بوسیدن گونههایم میشود: - جان؟ جان قباد؟ چیشده جوجهی قباد؟ بخاطر سکوتی که پیش مادرش پیشه کرده بود همچنان دلخور بودم. دلم به حالِ دل بیچارهام میسوخت که یک روزخوش در این خانه ندیده بود! آب بینیام را بالا کشیده و پر از بغض به سبزی چشمهایش نگاه کردم: - کیانا خیلی بد باهام حرف زد، یه جوری....یه جوری که انگار من ادم بدیم! من ادم بدیم قباد؟ گرهی میان ابروهایش کور تر شد و تنم را محکم در اغوش کشید. صدای سابیدن دندانهایش روی هم و پس از آن صدای خشمگینش کنار گوشم بلند شد: - حساب اونو خودم بعدا کف دستش میذارم که یاد بگیره با زن من چطوری باید حرف بزنه، در ضمن کی گفته تو ادم خوبی نیستی؟ هوم؟ بگو من برم زبونشو از تو حلقش بیرون بکشم. خواستم بگویم مادر و خواهرت که از من دیوی دو سر ساختهاند اما باز هم سکوت کردم! طبق روال تمام سه سالی که در این خانه بودم و هر بار بی توجه به دل داغ دیدهام تنها سکوت پیشه کرده بودم!