
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
لب بر می چینم و به چشمانش زل می زنم. -میخواستم....میخواستم اگر اتفاقی افتاد...بیام سوپرایزت کنم! چانه ام چین می خورد از بغض گلویم...! - ولی بازم مثل همیشه نشد! مامانت و کیانا میدونستن! نمیدونم چرا اینطوری کردن امروز... بوسه ای روی شقیقه ام می نشاند! -میدونی از کی منتظرت بودم؟! دلم هزار راه رفت که کجایی؟ نمیگی میمیرم از دوریت؟ سر به سینه اش می چسبانم و نفس عمیق می کشم! -الان اومدم دیگه... ناراحت نباش! یک لحظه میان هوا معلق می شوم... صدای پر از شیطنتش کنار گوشم می آید -ناراحت نیستم، الان دلم یه چیز دیگه میخواد. می خندم....پسرک بی طاقت من! - تو مگه دیشب مهلت دادی به من؟ صبح تا شب من به حمومم! مامانت فکر میکنه میرم اونجا یه کار دیگه میکنم با خودم! آرام روی تخت قرارم می دهد... -عیبی نداره عزیز دلم!امروز دو تایی با هم میریم خموم که مامانم فکر و خیال اشتباهش از سرش بیفته... دست به دکمه های مانتویم می زند که دستم را روی دستانش می گذارم. -الان وقت ناهاره آقا قباد! از صبح تا الان چیزی نخوردی دورت بگردم! بریم و بیایم! هوم؟ بی توجه به حرف هایم، سرش را میان گلویم می برد و بوسه ای خیس می کارد که از شدت خوشی چشم می بندم... -من الان جز خوردن تو چیزی نمیخوام عزیزم! لطفاً مزاحم کار من نشو... میخندم....پسرک بی طاقت من