
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
سر تکان می دهد؛ میدانم که چقدر از دستم حرصی شده! باز دوباره به اتاق کوچکمان قدم بر می داریم. به محض رسیدن غرغر هایش شروع می شود. -چرا گفتی میمونم؟ الان خاله با اون دختر عجوزش میاد! هیچ فکر منو کردی؟ چطوری تحملشون کنم؟ ارام بوسهای روی شقیقهی نبض دارش مینشانم و همانجا زمزمه میکنم: - تو رو میفرستمت پِی خرید تا وقتی که شب شه که اذیت نشی قربونت برم، منم میمونم پیش مامانت اینا زیادم باهاشون حرف نمیزنم، یه شبه دیگه تحمل کن جون حورا! سری به نشانهی تایید تکان داد و گفت: - لاله زبونش عین مامانش نیش داره، یه وقت چیزی گفت تو نشنیده بگیر. سر برایش تکان دادم و به ارامی مشغول ماساژ دادن شانههایش شدم. فکرم از همین الان درگیرِ شب شده بود و میدانستم که قرار نیست اتفاقاتِ جالبی بیفتد. قباد به ارامی سرش را به صورتم نزدیک کرده و همانطور که نفس گرمش را روی پوستم رها میکرد لب زد: - اول ببوسمت بعد برم سراغ خریدا! خندهام را قورت داده و همین که خواستم لب روی لبش بچسبانم در اتاق بی هوا باز شد و صدای کیانا امد: - داداش قباد ما.... حرفش با دیدن ما که در فاصلهی کمی از هم قرار داشتیم در دهانش ماسید و هول شده گفت: - ببخشید ببخشید من چیزی ندیدم.