
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
حرفش را زد و سپس به سرعت از اتاق خارج شد و درب اتاق را بهم کوبید. قباد کلافه دستی میان موهایش کشید و گفت: - سرشو مثل خر خم میکنه میاد تو اتاق، اصلا به این دقت نمیکنه که شاید ما داریم اعمال خاک برسری انجام میدیم، شاید من لخت باشم اصلا! به ارامی خندیده و هر دو دستم را میان موهایش فرستادم، سرش را کمی به سمت خود پایین کشانده و لب زدم: - ولش کن بچست، یاد میگیره کم کم! حرفم را زده و قبل از اینکه فرصت حرف زدن به قباد را بدهم، بوسهای محکم روی لبهایش کاشتم. دستش به ارامی دور کمرم حلقه شد و مشغول همراهی کردنم شد. *** «کیانا» - شب منتظرتم عزیزم، اون ست قرمزه رو بپوش که تو تن بلوریت خیلی قشنگ میشه. گوشی را محکم به گوشش چسبانده و جلوی اینه چرخی به دور خود زد و با لوسی گفت: - امشب شاید نتونم بیام عزیزم، مهمون داریم قراره خالم اینا بیان خونمون. صدای داد بلندش از پشت گوشی تن و بدنش را لرزاند: - یعنی چی؟ تو اونا رو به من ترجیح میدی؟ مگه من مسخرتم؟ یا امشب میای یا تمومش میکنم هر چی که بینمونه رو! هول شده و سریع گفت: - نه نه میام عزیزدلم، تو فقط ناراحت نشو ازم!