رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
با صدای تکان خوردن چیزی چشم باز می کنم... سر می چرخانم و قامت قباد را می بینم، کتش را تنش می کند و جلوی آینه می ایستد. لبخندی به قد و قامتش می زنم. - سلام... به سمتم بر میگردد؛با همان خنده ی معروفِ جذابش خیره ی چشمانم می شود. - سلام عزیزم؛ صبحت بخیر! به سمتم قدم بر می دارد، روی تنم خم می شود و دست هایم را بالای سرم می برد و بوسه ای محکم روی لبانم می کارد... امان نمی دهد که همراهی اش کنم... - نه دیگه! امروز جلسه دارم خانم خانما! ادامه بدی جون تو تنم نمیمونه.... می خندم به بی طاقت بودنش در برابر من! خیره اش می شوم، چیزی کم ندارد ، جز پدر شدن! بغض گلویم را می گیرد... لبخندی می زنم و از روی تخت بلند می شوم و لباس خواب را بر تن می کنم.... با کرواتش کلنجار می رود... - بده من ببندم. روبرویش ایستاده و بخاطر اختلاف قدی فاحش میانمان مجبور شدم روی نوک انگشتان پایم بلند شوم و کروات را برایش ببندم و همزمان گفتم: - تو جلسه اخمو باش، کم دلبری کن، تو زن داری! سرم را نزدیک به گوشش بردم و اهسته زمزمه کردم: - من زنتم!