رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
بی پروا بودنش باعث بالا و پایین شدن هورمانهای زنانهام میشد اما نه... الان زمانش نبود! با لبخندی آرام تنم را میان دستهایش جابهجا کرده و با اشارهای به ساعت گفتم: - باید بری سرکارت عزیزم، دیرت میشه ها! دندان روی هم ساباند و چانهام را میان انگشتهایش گرفت و پر از خشونت لب زد: - الان که در رفتی، میخوام ببینم شب چطوری از زیرم در میری کوچولوی من! تمام جانم از هیجان نبض میزد و با این حال چیزی به روی خودم نیاوردم! نمیخواستم تا زمانی که از حامله نبودنم مطمئن نشدم، میانمان رابطهای شکل بگیرد. قباد به ارامی از تنم فاصله گرفت و بعد از بوسیدن پیشانیام، شروع به گفتن توصیههای لازمش کرد: - تا وقتی که کار واجبی نداشتی از اتاق بیرون نرو تا من بیام، باشه خانمم؟ میترسید دوباره زخم و کنایههای مادرش داغ دلم را تازه کند، پلک روی هم نهاده و برای اطمینان خاطرش گفتم: - چشم هر چی تو بگی! روی چشمهایم را بوسید و به ارامی لب زد: - قربون چشمات دلبر خانم! تمام جانم به شوق افتاد و امیدوار بودم امروز خبری که سه سال منتظر آن بودم را بشنوم و شادیام تکمیل شود!