
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
با استرس به ساعت مچی دور دستم خیره می شوم! ساعت به کند ترین لحظه حرکت میکند و قلب من هزاران بار می ایستد و دوباره جان می گیرد... کاشی های کفِ آزمایشگاه را دیگر از بَر بودم ! مگر یک آزمایش چقدر طول می کشید. -خانم حورا آسایش! پایم به کفِ آزمایشگاه کوبیده شد! توان حرکت کردن نداشتم، دوباره صدایم پشت میکروفن، مجدد تکرار شد. استرسم را از لا به لای دست و پایم جمع کردم. به طرف پیشخوان رفتم. -حورا آسایشم! -سلام عزیزم! آزمایش بارداری بود درسته عزیزم؟ لبم را تر میکنم و جواب می دهم: -ب.. بله! لبخندی می زند که استرسم را بیشتر می کند... -چرا اینقدر میترسی؟! بفرما اینم برگه آزمایش! دستان لرزانم را از هم باز میکنم و برگه ی آزمایش را از او میگیرم، دستانم سِر شده و میلرزد، به آرامی برگه ی آزمایش را باز می کنم! به دنبال جواب بی خوابی هایم می گردم اما چیزی نمیفهمم. - ببخشید .... میشه...میشه این برگه رو بخونید برام!؟ چیزی متوجه نمیشم! لبخند به لب برگه را از دستم گرفته و مشغول خواندنش می شود، چندی مکث کرده و سپس میگوید: - نَگتیوه عزیزم انشالله دفعهی بعد! گیج و منگ خیرهاش می شوم، نگتیو دیگر چه کوفتی بود؟ نفهمی را که از صورتم خواند به آرامی لبخندی تحویلم داد و گفت: - منفیه گلم! باردار نیستی!