
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
پلههای آزمایشگاه را پایین آمدم، این چندمین باری بود که از این پله ها بالا و پایین رفته بودم؟ بدون شنیدن حتی یک خبر خوشحال کننده؟ زمان در کند ترین حالت ممکن سپری میشد، خیابانهای بی سر و ته را با سری پایین گرفته طی میکردم و تنها یک جمله در سرم تکرار میشد: " منفیه گلم، باردار نیستی! " پس قرار بود کی این خبر لعنتی را بشنوم؟ لابد زمانی که کفنم زیر خروارها خاک پوسیده بود! دستههای کیفم را محکم در دست فشردم و با فکری مشغول و بی هدف مشغول راه رفتن شدم، از این خیابان به آن خیابان، از این کوچه به آن کوچه! اگر فرصتی برایم فراهم بود دلم ترک این شهر را میخواست! خسته از راه رفتنِ طولانیام مقصد خانه را در پیش گرفته و سعی میکنم ذهنم را خالی از کلمات لعنتیِ چند ساعت پیش کنم اما نمیشد! انگار تمام جانم در حال سوختن بود! روبروی درب شکلاتی رنگِ خانه ایستادم اشکی که از گوشهی چشمم روان شده بود را با نوک انگشت پاک کرده و با کلید در را باز کردم. کفشهای مردانه و جفت شدهای که جلوی در بود خبر از آمدن قباد میداد. خودم را بشاش گرفته و با گام هایی بلند به سمت درب ورودی خانه راه افتادم و در همان حال در جلو همان حورای بیخیال فرو رفته و بلند گفتم: - سلام، من برگشتم! همین که کفشهایم را در آوردم و وارد خانه شدم دستی محکم بازویم را در مشتش فشرد و صدای عربدهی بلندِ قباد در چاهسار گوشم پیچیده شد: - کدوم گوری بودی تا الان؟!