کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان مام

نویسنده : م.ا

ژانر : پلیسی

قیمت : رایگان

رمان مام

_کجا بری تازه پیدا کردمت میدونی چقدر حرص میخوردم میدیدم تو با اون مرتیکه صفوی میری کافه به بهونه درس ...
~من کی رفتم کافه ؟ یه بار رفتم اونم مبینا و آرمیتا هم بودن میتونی از اونا بپرسی ...بعدم تو از کجا میدونی ؟! برام بپا گذاشتی؟!
_اها اون وقت چرا اونا پاشدن رفتن وسطا؟ 
~بخاطر اینکه اونا اون موقع نمیدونستن من باهاتم فک میکردن میتونن منو با صفوی رل کنن سوال های امتحانو بگیرن... که آرمیتا رو نمیدونم چرا با مبینا همکاری کرده ...
تازه یاد بچه ها افتادم که چشمام پر شد امیر چشمامو دید انگشت شصتشو روی گونه ام نوازش وار کشید...
_چرا گریه میکنی فدات شم من که چیزی نگفتم بهت قول دادم تا نخوای کاری نمیکنم چرا میترسی...
~نه بخاطر اون نیست امیر بریم بچه ها رو پیدا کنیم ممکنه گرگا بخورنشون...
امیر به زور سعی می‌کرد خنده شو نگه داره ...
 _گرگا بخورنشون ؟ 
~اره خب اینجا گرگ داشت من توی راه همش صدای زوزه میشنیدم بریم دیگههه بعدش باید برام توضیح بدی همه چیو راجب خودت و اینکه شغل واقعیت چیه ! چرا رفتی آمریکا... فک نکن تونستی بپیچونی چیزی نگیا...
-اونا جاشون امنه
~چی! از کجا میدونی...