هارت چاکلت من
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 31000 تومان
هارت چاکلت من
┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆ 〈هـٰارتچا••کِلِتِمـن〉 بماند که اصلا روشو نداشتم تو صورت عمو نگاه کنم. به محض رسیدنمون در خونه از ماشین بیرون پریدم و بدو بدو سمت اتاقم رفتم. خاک تو سرم.. روی تختم نشستم و اونو زیر بالشتم گذاشتم. لباسامو با لباس خونگی تعویض کردم و روی تخت دراز کشیدم. اون همه خوابیدم ، حالا شب خوابم نمیبرد.. واقعا چرا باید به عموم فکر میکردم؟ یک درصد اگه اتفاقی میوفتاد چی.... بعدشم اون جذاب دورشو همه پرکردن منو میخاد چیکار! ایشی گفتم و از دنده ای به دندهی دیگه چرخیدم. خاک تو سر هر دختری که دورشه.. با خودم گفتم: ``بی شعور اون عموته ، محرمته.. یه کم آدم باش`` ندایی توی ذهنم گفت: "نمیشه منکرش بشی ، تو اونو دوست داری.. فقط به چشم عمو نمیبینیش..!" از افکار ضد و نقیضم سرم رو محکم توی بالشت فشار دادم . حتی اگه حسم بهش فقط به عنوان یه برادر زاده نباشه باز هم راهی نیست.. اگه بفهمه تمومه دیگ... باید اتش این عشقو تو وجودم خاموش کنم قبل از این که خودم توش بسوزم.. °????????????????• : ┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆