کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

هارت چاکلت من

نویسنده : نامشخص

ژانر : عاشقانه

قیمت : 31000 تومان

هارت چاکلت من

┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆
〈هـٰارتچا••کِلِتِ‌مـن〉   


با صدای آلارم گوشیم چشمامو باز کردم. ای وای مدرسم دیر شد..
تند تند آماده شدم و بدو بدو راهی مدرسه شدم. 
امتحان شیمی داشتیم اما لای کتابم رو هم باز نکرده بودم ؛ خدا به خیر کنه نمره امروزمو...
آروم از لای در نگاهی به حیاط انداختم. با دیدن حیاط خالی از صف بچه ها استرسم بیشتر شد ، پا تند کردم و وارد سالن شدم. 
خواستم پله ها رو بالا برم که دستی روی شونم نشست.
_دیر کردی خانوم واحد؟! چه وقت مدرسه اومدنه؟

برگشتم و با هول زدگی گفتم:
_خ..خانوم دل درد داشتم برای همین دیر کردم.

نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت:
_بی نظمیات داره زیاد میشه. نمراتتم که افتضاحه. امیدوارم دیگه تکرار نشه که منم شرمنده پدر مادرت نشم. دانش آموز بی نظم نمیخوایم!

چشمی گفتم و تند تند پله ها رو بالا رفتم.
زنیکه عقده ای.. برای همین اخلاقای عنشه که کسی نمیاد بگیرتش..
وارد کلاس شدم و خوشبختانه هنوز معلم نیومده بود.
روی نیمکت ، کنار نسترن نشستم و سلامی کردم. 
ریز خندید و گفت:
_هنوز زنده ای؟ عموت دعوات نکرد؟!
+خیلی بیشعوری نسی

خانوم محمدی دبیر شیمی با برگه های امتحاتی وارد کلاس شد و صحبتمون رو نصفه گذاشت.
 از جا بلند شدیم و با "بر جا" گفتنش نشستیم.
با ارنج به بازوی نسترن کوبیدم و دم گوشش گفتم:
_من هیچی نخوندما ، برسون

باشه ای گفت و مبصر کلاس برگه ها رو بینمون پخش کرد. چقدر سخت بود. 
دوتا چشم داشتم دوتا قرض کردم و انداختم روی برگه‌ی نسترن ، هرچیزی مینوشت رو مینوشتم..
با دیدن خانوم محمدی بالای سرم اب دهنم رو قورت دادم و به چشماش زل زدم. 
_برو ته کلاس بشین مهنا
+اما خانوم..
_همین که گفتم ، بار آخرت بود ؛ دفعه بعدی برگه رو از دستت میگیرم!


°????????????????• : 
┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆