هارت چاکلت من
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 31000 تومان
هارت چاکلت من
┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆ 〈هـٰارتچا••کِلِتِمـن〉 کنار آتیش نشسته بود . همون خنده های لعنتی همیشگیش روی لبش. اما چیزی که کفریم میکرد دختری بود که کنارش میخندید. کنار دستش روی صندلی تا شو نشسته بود و رو به هم میخندیدن. عصبانیتم تبدیل به بغض شد و گوشیم رو پرت کردم روی میز. _نمیخوام ، این کیه باهاش میره شمال و میخنده؟!عشقشه؟! اصلا.. اصلا اگه ازدواج کنه من چه خاکی توی سرم بریزم.. بغضم ترکید و اشکام راشونو روی گونم وا کردن ، به معنی واقعی کلمه داشتم عر میزدم.. مامان که صدامو شنید دوید توی اتاق و با تعجب بهم چشم دوخت. _مهنا مامان تو امروز چت شده؟! +هیچیییی ، خودم خوب میشم برو بیرووون _پاک خل شدی رفت و از اتاق بیرون رفت . اشکامو با پشت دستم پاک کردم و با خودم گفتم: _آقای واحد ، با هرکی بگردی تهش مال خودمی.. فین فینی کردم و چشمامو روی هم گذاشتم. کمی نگذشت که از شدت خستگی به خوابی عمیق فرو رفتم. -سه روز بعد- _مهنا با صداش از جام پریدم. تعطیلاتش تموم شده بود و از شمال برگشته بود . اما من دیگه محلش نداشتم ، بره با همون دختره ایکبیری زشت. اصلا هم خوشگل نبود.. همش عمل بود.. من به این خوشگلی حیف این همه عشق و علاقهام.. °????????????????• : ┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆