کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

هارت چاکلت من

نویسنده : نامشخص

ژانر : عاشقانه

قیمت : 31000 تومان

هارت چاکلت من

┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆
〈هـٰارتچا••کِلِتِ‌مـن〉   


با صدای بلند تری صدام کرد.
_مهـــنا

باز هم جوابش رو ندادم. با فرو رفتن ناخون های تیز مامان توی پوست بازوم اخی گفتم و بالجبار بله بلندی گفتم.
_بیا بالا کارت دارم.

با اخم سرم رو برگردوندم و روی صندلی نشستم.
_ورپریده عموت کارت داره چرا نشستی؟! نمیتونی آبرو ریزی نکنی نه؟ پاشو برو زود باش

چشم غره ای رفتم و ناخون شستم رو به دندون گرفتم.
نمیخوام.. باهاش قهرم.. نمیخوام باهاش حرف بزنم..

بازوم رو کشید و سمت خروجی آشپزخونه هولم داد.
عمو کنار نرده های طبقه‌ی بالا ایستاده بود و منتظر نگاهم میکرد.
به ناچار و با بی میلی پله ها رو بالا رفتم. 
_بیا اتاقم.

زیر لب غر غر کردم:
_چندش ، رفته دوراشو زده حالا با من کار داره..

توی جاش متوقف شد و با تن صدای آروم در عین حال ترسناکی پرسید:
_چیزی گفتی؟!

دست و پامو گم کردم و کمی این پا و اون پا کردم.
چیزایی که باید بشنوه رو نمیشنوه..
کثافت جذاب..
_نه..نه.. چیزه گفتم کار دارم اگه کارتون طول میکشه بمونه برای بعد من برم کمک مامان..

سمتم برگشت و گفت:
_مگه تو قرار نبود درس بخونی؟!
+اوهوم..
_خب ، امروزم میریم با هم درس بخونیم.

بی اختیار چشمی گفتم و مثل جوجه اردکی پشتش به راه افتادم.
از تصور این که عمو فرهاد یه اردک گنده باشه ریز ریز خندیدم که از چشمش دور نموند..

°????????????????• : 
┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆