هارت چاکلت من
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 31000 تومان
هارت چاکلت من
┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆ 〈هـٰارتچا••کِلِتِمـن〉 +رفته بیرون عزیزم ، سلام عروس گلم خوش اومدی. بی اهمیت بهشون قدم دیگه ای جلو رفتم و روی صندلی راک کنار شومینه پیداش کردم. با فندکش مشغول روشن کردن سیگارش بود. با ذوق جلو رفتم و با پررویی گفتم: _سلام عمو ، حالتون خوبه؟ پکی به سیگارش زد اما هیچ عکس العملی به حضورم نشون نداد. انگار از اول متوجه حضورم شده بود و اهمیتی براش نداشت. _علیک صدای گرفتهی ناشی از سیگار کشیدنش هم خواستنی بود. با همون لحن پرسیدم: _عمو کارنامم دست توعه؟ بهم میدیش؟ سکوت جواب سوالام بود و بس. از جاش بلند شد و سمتم اومد ، لبخند گله گشادی تحویلش دادم. حتما میخواست کارناممو بهم بده. تنهی آرومی بهم زد و از کنارم گذشت. _سلام زن داداش ، خوش اومدی +قربونت داداش ، احوال شما ؟ کار و بار چطوره؟ _اِی شکر ، خدا سَر میده روزیشو هم میرسونه. با لبخند مامان احوال پرسیاشون تموم شد و تلپی روی مبل جلوی تلوزیون نشست. پس کو کارنامهی من؟ بادم خوابید و پیش مامان برگشتم. سیگارش رو توی جا سیگاری خاموش کرد و مشغول پسته خوردن شد. چقدر آروم بود ، انتظار داشتم به محض دیدنم سرم داد بزنه ، آبرومو ببره و پیش مامان به خاطر کاری که تو مدرسه کردم ازم گلایه کنه ؛ اما خنثیِٰ خنثیٰ بود . زل زده بودم بهش و حتی پلک هم به سختی میزدم. از نگاه های خیرهام نیم نگاهی بهم انداخت و دوباره مشغول تی وی دیدن شد. _مهـنا مامان میری طبقه بالا رو مرتب کنی؟ من و مادرجون ناهارو آماده کنیم. چشمی گفتم و از زل زدن بهش دل کندم. وارد اتاق اول طبقه بالا شدم ، اوه اوه چقدر ریخت و پاش! ملافه های پخش زمین شده رو برداشتم و تا کردم یه گوشه. بعد مرتب کردن اتاق در اتاق بعدی رو باز کردم. یه اتاق با تم سفید و مشکی ، مرتبِ مرتب بود و هیچ چیزیش مثل باقی اتاق های قدیمی خونهی آقاجون نبود. حتما اتاق عمو فرهاد اینجا بود. از سر فضولی پاورچین پاورچین وارد اتاق شدم و در رو پشتم بستم. جلوی کنسول اتاقش ایستادم و نگاهی به وسایل روش انداختم. پر عطر و اسپری های گرون قیمت ، کِرِم های مردونه پوست ، ژل و... بود. یکی از عطراشو برداشتم و جلوی بینیم گرفتم. از عطر خوشش چشمامو بستم و بو رو به ریه ها روندم. این عطری بود که همیشه ازش استفاده میکرد. توی حال خودم بودم که صدای باز و بسته شدن در و صدای چرخش کلید توی قفل اومد. با دیدن عمو هینی کشیدم و... °????????????????• : ┆┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ┄┄┄┄┄┄┄┄┆