جانان من
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 18000 تومان
جانان من
_دخترم اقای توکلی خیلی ادم صبوریه معلوم نیس چطوری صبرش رو به سر اوردی!! سرمو پایین انداختم و با لحن خیلی مظلومانه ایی که کمی بغض چاشنیش بود گفتم _ معذرت میخوام عمو مثل اینکه دلش برام به رحم اومد چون نگاهش باز رنگ گرماومهربونی به خودش گرفت _یعنی بعد این قول میدی که این کارارو نکنی و تو هیچ کلاسی اختشاش ایجاد نکنی ؟! گره ای به ابروم انداختم وباصدای کنترل شده ای گفتم _بعله عمو قو ل میدم شماک خودت میدونی قل اروشا قوله بعد عین این فیلمای خارجی با انگشتم یه مثبت رو بالای سینم کشیدم عمو از دیدن چهرم خندش گرفت و گفت _این بارو با اقای توکلی حرف میزنم ولی از این به بعدش دیگ من نمی تونم کاری برات بکنم _اا عمو یبارکی بگو میخوای اب پاکی رو بریزی رو دستم عمووخندیدو گفت _ بسه دختر کم شیطنتت کن پاشو پاشو بریم تا دیر نشده بلند شدیمو به سمت کلاس رفتیم کلاس ک تموم شد بچه ها یکی یکی اومدن بیرون و نوبت ایمان شد وقتی اومد بیرون شروع کرد با عمو سلام وعرض ادب کردن که چشمش به خورد و از اون نیشخند حرص دراراش زد که منم چشم غرمو نصیبش کردم عمو چشمشو انداخت به من که سرمو انداختم پایین بعد شروع کرد به گفتن _اقای توکلی غرض از مزاحمت میخواستم که دانشجوی مارو ببخشید و اجازه بدید که توی کلاساتون حضور پیدا کنه ایمان زیر چمشی به من نگاه کرد پوزخندی زد وبا اخم گفت _ هرچی شما بگید ولی اگر خانوم شمیمی یک بار دیگر در کلاس من اختشاش ایجاد کنه از پذیرفتن ایشون معذور میشم بعد رو کرد به منو سرد گفت _شما میتونید از فردا حضور داشته باشید بعد با عمو خداحافظی کردو رفت