کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

جانان من

نویسنده : نامشخص

ژانر : عاشقانه

قیمت : 18000 تومان

جانان من

قرار بود امروز با دخترای دانشگاه بریم باغ یکی از بچه ها استخر ، پس بعد از جدا شدن از عمو سریع حرکت کردم به سمت پارکینگ.. تمام وسایل امروز رو تو کیفم گذاشته بودم که دیگه بر نگردم خونه تاسوار ماشین شدم مقنعم رو در اوردم و شالمو سر کردم موهامم یکم مرتب کردم به اینه نگاه کردم و رژمو تمدید کردم تاماشینو روشن کردم تلفنم زنگ خورد دیدم رهاس تا جواب دادم صدای دادش تو گوشیم پیچید
چینی به پیشونیم انداختم
 
_چیه چته تو !!!حیون چرا عر عر میکنی

_وایی اروشا تو دیگ هیچی نگو اعصابم خیلی خورده
_چرا چیشده مگه 

_بابا زهرا امروز زنگ زد گفت که مادرش اینا اونجان کنسله امروز دورهمی مون 

_ای بابا یعنی چی مسخره اگه مطمئن نبود مجبور بود بگه....

ولش کن خوب میام دنبالت بریم یه جای دیگه 
_نه اروشا اعصابم خورد شد حوصله ندارم دیگ میرم بخوابم
_ای بابا باشه پس منم میرم خونه دیگ
 
_باشه پس فعلا 

بعد از قطع کردن تلفن سریع حرکت کردم سمت خونه اعصابم خورد شده بود اون از صبح تو کلاس اینم از الان که قرارامون کنسل شد 
وقتی پیچیدم تو کوچه ایمانو دیدم که جلوی دره و کاپوت ماشینشو داده بالا و خم شده داره ماشینشو دست کاری میکنه 
دیدن مجددش برای تحریک اعصابم کافی بود  

کیفشو گذاشته بود صندلی پشت ماشین  ودرماشینم باز بود
لحظه ای شباهت کیفامون توجهم رو جلب کرد 
 همرنگ وهمشکل ...
یهو فکری رعداسا  اومد تو سرم !!اره خودشه از ماشین پیاده شدم از صدای در ماشین سرشو اورد بالاو منو نگاه کرد بعد یه نیشخند زدو سرشو انداخت زمین 
زیر لب گفتم 
واسا دارم برات اسمم اروشا نیس بزارم تو دراون دانشگاه سرتو بلند کنی بعد اروم اروم رفتم سمت ماشینشو طی یه حرکت ریز کیفارو جابه جاکردم