جانان من
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 18000 تومان
جانان من
بعد رفتم نزدیک لبخندی پهن زدم وشرورانه گفتم _ اصلا فکر نمی کردم پسر مذهبی محلمون یکروز استاد دانشگاهمون بشه !! یه نگاه به شالم که فقط وسط سرمو گرفته بودو کل موهام بیرون بود کرد و بعد چشش و سر داد به سمت لبمو رژ جیگری پرنگم اخمی کردو زود سرشو انداخت پایین لبمو غنچه کردم گفتم _چیشد رنگشو دوست نداشتید ؟! الله و اکبری زیر لب گفت _اروم اروم و با ناز رفتم سمتش مقابلش در فاصله ی کمی ایستادم صدای نفس های کشدار وکلافه اش را به وضوح می شنیدم تاک ابرویی بالا انداختم . نفسم رو سمت صورتش فوت کردم وبالوندی گفتم _اگر بخوای رنگش رو عوض می کنم به شرط اینکه خودت برام پاکش کنی ؟! این بار نگاهم نکرد .اما گره ی ابروهاش کورتر شد .خودش را عقب کشید و باغیض وهشدارگونه گفت _اهل نصیحت نیستم اما خوب گوش کن حد فاصلت رو بامن حفظ کن سعی نکن دیواری که من بینمون کشیدم حتی بهش نزدیک بشی چه برسه که ازش رد بشی !!! باگستاخی وبی اهمیت به لحن جدیش سرم رو جلو بردم ولب زدم _واگه رد شم ؟! لحظه ای کوتاه نگاه اتشیش قفل نگام شد ونفسم لحظه ای کوتاه از خشم ونفرت نشسته تو نگاهش تو سینه حبس شد _دهنش رو لحظه ای باز کرد تا حرفی بزنه اما خیلی زود بست وچون لبخند رولبم رودید لحظه ای مکث کرد سپس پوزخندی زد و با خونسردی گفت _هه دخترایی مثل تو حتی ارزش لحظه ای همکلام شدنم ندارن !!!