
زندگی جدید
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 24000 تومان
زندگی جدید
"️" یکم معطل کردودرآخرراضی شدخریداروبزاره،منم یه قهوه خوردم وبلندشدم حسابی خسته بودم ودلم میخواست برم دوش بگیرم وبخوابم،وقتی رسیدم سهراب خونه بود رفتم آشپزخونه وروبه زیباخانم گفتم:ناهارکی حاضره من خیلی گرسنمه زیباوگلرخ که انگارازقیافه من خندشون گرفته بودبهم نگاه کردن وریزخندیدن. زیبا:الان سفره روحاضرمیکنیم خانم. گلرخ:راستی کی قراره بریت مسافرت؟ یاسمن:دقیق نمیدونم ولی احتمالادوسه روزدیگه. گلرخ:دلمون تنگ میشه براتون خانم. یاسمن: مهم همینطورولی میدونی دیگه سهراب بایدحتمامنم ببره،اما الان که این بادیگاردجدیده هم هست اصلادلم نمیخوادبرم. گلرخ خیلی به من نزدیک بودواحساس راحتی خاصی باهاش داشتم وهرچیزی میشدبهش میگفتم،بعدازناهارباسهراب رفتیم اتاق که استراحت کنیم. سهراب: عزیزم،امروزدوباره یه نامه اومده شرکت اگه ممکنه فرداجایی نروشایدبخوان کاری کنن. یاسمن: نمیشه من بایدبرم به خیریه جدید سربزنم. سهراب:خطرناکه چرالج میکنی؟ یاسمن:لج نکردم ولی نمیتونم بخاطریه مشت نامه وتهدیدالکی خودموحبس کنم توی خونه،بعدم توکه بادیگاردگرفتی اونم که اصلا ازم جدانمیشه پس دیگه نگرانیت برای چیه؟ سهراب:میترسم اونم مثل بقیه باشه نمیخوام طوریت بشه.