زندگی جدید
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 24000 تومان
زندگی جدید
"️" بعدازخوردن ناهاروجمع کردن ظرفا روی مبل نشستیم که بلافاصله عرفان گفت:الحق که غذات عالیه انتظارچنین غذایی ای نداشتم،دست دردنکنه. +نوش جونت تنهازندگی کردن دیگه این چیزاروهم داره مجبوری خودت کاراتوکنی. _زن بگیرخب پسر،داری پیرمیشیا. +حالایه جوری میگی انگارخودت زن داری دوتاهم بچه. خندیدوگفت:من انقدردرگیرکارم شدم که فکرزن گرفتن نیستم.توچیشدکه ازکارکشیدی کنار؟ به یاد اتفاقات تلخی که افتاده بودخندم محوشد،هنوزم بافکرکردن به اون مأموریت تموم وجودم پرمیشه ازناراحتی،وقتی دست عرفان نشست روی شونم به خودم اومدم،اخمی کردم و گفتم:سر یه مأموریت وقتی که قراربود یه گروه قاچاق انسان رودستیگرکنیم درگیری شد،منم که به عنوان مامور مخفی بین اون گروه جاسوس بودم،هویتم لورفت،حین درگیری توی کمرم یه تیرخوردکه باعث شد چند ماهی نتونم راه برم بعداز اونم گاهی قسمت پایین کتفم بی حس میشد بخاطر همین مجبورشدم استفابدم،بعدازاونم دنبال هرکاری رفتم به بهونه های مختلف منو رد کردن. تعجب و ناراحتی خاصی توی چهرش بودانگار اتفاقا برای اونم که تجربشون نکرده بود سنگین محسوب میشد.