زندگی جدید
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 24000 تومان
زندگی جدید
"️" _وای پسرچه اتفاقای دردناکی،واقعاناراحت شدم،یعنی هیچ جوره نمیشه برگردی سرکار؟ +شدنی میشه امامن ترجیح میدم کاملاخوب بشم بعدش تصمیم بگیرم چون باهرشُک عصبی وفشاربهم بدنم همون حالت بی حسیومیگیره. _متاسفم،نمیدونم چی بگم. +سعی میکنم فکرموازش پرت کنم چون عصبی میشم. _پس بزارمن بهت یه پیشنهادکاری توپ بدم. متتظرشدم حرفشوبزنه،بلاخره زبون بازکردوگفت:این رئیس من کلی دشمن داره که طبیعیم هست چون یه تاجرمعروفه وهمه میخوان زمینش بزنن،چندمدته که یه سری افرادناشناخته تهدیدش میکنن اونم بانقطه ضعیفش که خانمشه،آقاسهراب(همون رئیسم)خیلی زنشودوست داره ومیترسه که ازدستش بده وبخاطرهمین دنبال یه بادیگاردشخصی میگرده که سایه به سایه باخانمش باشه،منم وقتی ازم خواست یکیوپیداکنم اول توبه ذهنم رسیدی گفتم پلیسی راحت میتونی بادیگاردش بشی. +خب من که الان استفا دادم. _مهم نیست تواگه موافقی فردابیاشرکت آقاسهراب بقیشوصحبت میکنیم. یکم فکرکردم بادیگاردشدن اصلاچیزی نبودکه من میخواستم ولی ازیه طرفم به کارنیازداشتم هم ازخونه نشستن خسته بودم هم اینکه نمیدونستم دیگه بایدازکجاخرجمودربیارم. عرفان متتظرمنونگاه میکرد،روکردم بهش وگفتم:نمیدونم الان،بایدفکرکنم،بهت خبرمیدم. _باشه زودترپس خبرکن که تکلیف مشخص بشه.