
رمان مربای پرتقال
نویسنده : بهار محمدی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 30000 تومان
رمان مربای پرتقال
مربــــای پـــرتقال - خانوم اگه اومدی خسارت اون عروسکتو از ما بگیری باید بگم که به کاهدون زدی... همون روز هم بهت گفتم من گور ندارم که کفن داشته باشم! برو خِر یکی دیگه رو بچسب اگه عروسکت خش افتاده. سوگند هول سر تکان میدهد. - نه نه... اتفاقاً اومدم تشکر کنم ازتون... سیاوش این پا و آن پا میکند. بی حوصله میگوید: - تشکراتو کردی اون روز منم جواب دادم و این صحبتا. پس اگه الان دیگه رخصت بدی ما رفع زحمت کنیم... سوگند چشمش را جستجوگرانه اطراف میچرخاند. خدا خدا میکند سوژهی دیگری برای ادامهی بحث پیدا کند. پیدا میکند! با خوشحالی به سیاوش نگاه میکند. - نه نه... یه چیز دیگه که فراموش کردم. سیاوش چشمانش را در حدقه میچرخاند. چه حرفی با این دخترک دارد را خدا میداند! سوگند ادامه میدهد. - اون روز هول شدم نشد حق الزحمهتون رو بدم. سیاوش زورکی لبخند میزند. - خانوم حق الزحمه و این چیز میزا که شما گل فرمایش می کنی رو نمیخوام. ول میکنی؟ الله وکیلی ماشین ساخته بودم کمتر از این دردسر داشت واسم!