
رمان مربای پرتقال
نویسنده : بهار محمدی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 30000 تومان
رمان مربای پرتقال
مربــــای پـــرتقال سیاوش مشکوک به چک سفید امضا نگاه میکند. - شما چطوری انقدر راحت به منی که دو دقیقه هم نیست دیدی اعتماد میکنی؟ شاید ما ناخلف و شیر ناپاک خورده بودیم از سادگیت استفادهی سو کردیم! در قدم اول که خدا کند استفادهی سو نکند و در قدم دوم... هرچه شد فدای سرش! جهانگیر خان باید جورش را بکشد. و گمان نمیکند رقمی که پسر بخواهد روی چک بنویسد؛ تکانی به حساب نجومی جهانگیر خان بدهد. - به قیافهت نمیخوره سواستفاده گر باشی. سیاوش ساکش را لب جدل میاندازد و قرارداد و دسته چک را درون زیپ کنارش جا میدهد. - آها... اونوقت شما امامی علم غیب داری که من بچه پیغمبرم؟ سوگند میتواند از حرف سیاوش به نفع خودش استفاده کند. - بابات چکارهس؟ سیاوش همانطور که سمت پورشه میرود؛ بی آنکه تغییری در رفتارش پیدا شود؛ می گوید: - عمرشو داده به شما... چشمان سوگند برق میزند. با تاسفی ساختگی نگاهش میکند. - روحشون شاد. و جهانگیر چقدر هم شاد است در بهشتی که خودش برای خودش ساخته. دیگر شک ندارد این پسر، همان پسر گمشدهی جهانگیر است.