کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان زندان بان مجهول

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 43000 تومان

رمان زندان بان مجهول

 

ساعت یازده ظهرشد ونه خبری ازکتی  ونه خبری از عمو بود..
دلم به شور افتاد.. آرین خیلی وقت بود بیدار شده بود وبی قراری میکرد!
اونقدر آرین گریه میکرد که خودمم دیگه همراهیش میکردم!

گرسنه اش بود ومطمئن بودم شیر مادرش رو میخورد..
سرشو توی بغلم گذاشتم وبا گریه گفتم:
 _توروخدا دو دقیقه آروم بگیر من نمیدونم برای آروم شدنت باید چه خاکی توسرم کنم..

همونطور که آرین توی بغلم بود تند تند کابینت ها ویخچال رو نگاهی انداختم تا شاید شیر خشک یا غذای کمکی بچه رو پیدا کنم اما خبری از شیرخشک وکمکی نبود!

بادیدن جعبه ی بیسکوییت باخوشحالی گفتم:
_الان بهت به به میدم بخوری تا مامان میاد.. 
بیسکوییت رو باهمون حالت یک دستی توی کاسه ای خرد کردم 

و یه کمم چایی روش ریختم تا نرم بشه و بتونم یه ذره غذا به بچه بدم اما گریه های آرین تمومی نداشت..
حتی قصد نداشت برای یک ثانیه هم مکث کنه تا بتونم خودم رو پیدا کنم!

هرچقدر تلاش کردم نه از بیسکوییت خورد ونه ذره ای آروم شد!
آخرین راه وتنها شانسی که ممکن بود به یکی از اعضای خانواده دسترسی پیدا کنم فقط آریا بود..

به طرف گوشی تلفن رفتم وشماره ی آریا رو که تنها شماره ی بود حفظ بودم گرفتم!
_الو؟جانم؟
_الو آریا.. سلام خوبی؟ بهارم..
_عع بهـــــار تویی؟ خوبی؟ چه خبر؟ خونه ی مایی؟

_آره دیشب اومدم.. ببخشید آریا که مزاحم توشدم بجز شماره ی تو هیچ شماره ای رو حفظ نبودم.. 
مادرت از صبح زود رفته آتنارو برسونه مدرسه اش اما هنوز نیومده

 آرین دوساعته که یک بند داره گریه میکنه وهیچ جوره ساکت نمیشه.. میشه به مادرت زنگ بزنی و بگی به دادم برسه!
باصدای نگران من خندید و باهمون خنده گفت:

_اینجوری میخوای شوهرکنی؟ فردا پس فردا چطوری میخوای بچه ی خودتو ساکت کنی؟ از الان بگما قرار نیست هردفعه به من زنگ بزنی..

شوخی های آریا به گوش مادرش هم رسیده بود و همین شوخی های مسخره باعث شده بود که زن عمو ازمن بدش بیاد و یه جور دیگه بهم نگاه کنه!