
رمان زندان بان مجهول
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : 43000 تومان
رمان زندان بان مجهول
_عمو توروخدا اینجوری نکن.. میترسم تو مستی. من برادر زاده اتم تورو به امام حسین ولم کن خواهش میکنم..عمووو!
_خفه..تو هیچکس من نبودی و نیستیتو فقط دختر اون پروانه ی فلان شده ای.. میدونی؟ باور نمیکنی اگه بگم ازهمون قدیم عاشق هیکل واندام دیوانه کننده اش بودم.
اما اشکال نداره طعم اونو نتونستم بِچِشم دخترشو که میتونم!
کنار گوشم بالحن چندش تری ادامه داد:
_دخترش از خودش لامصب تر شده.
باکشیده شدن شلوارم یه دفعه از حرکت ایستادم...روح از تنم پر کشید.. حتی قلبمم انگار تپیدن رو فراموش کرد..چشم هام مات ومبهوت مونده وخشکم زده بود... باکشیدن دستش روی پوستم به خودم اومدم و ازته دلم جیغ زدم
فورا دست های کثیف لعنتیش رو روی دهنم گذاشت ومحکم فشار داد وصدام رو توی گلوم خفه کرد...
موهامو محکم ترکشید وکنار گوشم گفت:
_هیس توله سگ.. دو دقیقه آروم بگیر کارم زود تموم میشه بذار هر دومون لذت ببریم..بایاد آوری چاقویی که بخاطر باز بودن همیشگی در حیاط زیربالشم گذاشته بودم خودمو به سختی بالاکشیدم و دست های قفل شده ام رو تکون دادم و چاقورو برداشتم و محکم توی رون پاش فرو کردم
باضربه ای که خورد یک دفعه نعره ی بلندی کشید و یه کم ازم فاصله گرفت.. تا خودمو آزاد حس کردم فورا ازجام بلند شدم...
باهق هق شلوارمو بالا کشیدم و بی توجه به فحش های رکیکی که بهم میداد به طرف در خروجی پابه فرار گذاشتم
_بهــــــــــار؟ کجا میری توله سگ؟پاتو ازخونه بذاری بیرون اون مادر فلان شده ات رو میارم جلو چشمت!
اما من وحشت زده فقط به لباس های مدرسه ام چنگ زدم و باپاهای لرزون به کوچه ی خلوت وتاریک پناه بردم...