کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان زندان بان مجهول

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 43000 تومان

رمان زندان بان مجهول

 

_عمو بخدا دارم راست میگم به روح پدرو مادرم قسم دارم راست میگم عمووو!
به سرعت نور رنگ از صورتش پرید وچشم هاش گرد شد...
آب دهنشو باصدا قورت داد و شوک زده پرسید:
_این حرفا چیه که میزنی بهار؟ میدونی اگه دروغ بگی چه تاوانی رو باید پس بدی؟

سرمو تندتند تکون دادم و هق زدم.. 
_میدونم. ترسیدم عمو.. خیلی ترسیده بودم.. باچاقو زدم به پاش.. بخدا فقط خواستم از روم بلند بشه و ازخودم دفاع کنم.. بخدا عمو...
دستشو محکم روی دهنم گذاشت وگفت:
_بسه بهار! بسه..! نگو بهار محض رضای خدا نگو.. 

دستاشو محکم روی صورتش کشید و کلافه ادامه داد:
_ببین اگه دروغ بگی خودم قیمه قیمه ات میکنمااا...
بازهم سرمو به نشونه تایید تندتند تکون دادم و بازهم اشک های بی امان..
دستش رو از روی دهنم برداشت وکنار دماغش گذاشت وآهسته گفت:

_هیسس! خیلی خب.. بسه.. گریه نکن...
اگه راست بگی کاریت ندارم.. الانم بدون اینکه جلب توجه کنی برگرد خونه و وانمود کن منو ندیدی! باشه؟
_عمو؟ توروخدا بامن کاری نداشته باشین!

_خفه شو ببینم دختره ی خنگ! هنوز اونقدر بیشرف نشدم که فراموش کنم دختر هادی هستی و برادر زادمی...
زودباش.. بدون جلب توجه برمیگردی داخل.. نترس من یواشکی حواسم بهت هست!

اگه راست بگی روزگار کمال سیاهه.. اما اگه دروغ بگی هر تیکه ات رو جلوی یه سگ میندازم فهمیدی؟
اشک هامو که جلوی دیدمو ازم گرفته بودن رو با آستین لباسم پاک کردم وگفتم:
_فهمیدم
_زودباش، راه بیوفت. تکرار میکنم!! بدون جلب توجه خب؟؟
 چشمی گفتم و به طرف جهنم به راه افتادم...