رمان زندان بان مجهول بخش دوم
نویسنده : نامعلوم
قیمت : 29000 تومان
رمان زندان بان مجهول بخش دوم
تمام سلولهای خونی توی کل بدنم با سرعتِ جت به صورتم هجوم آوردن و صورتم سریع قرمز شد!
با خجالت سرم رو پایین انداختم و گفتم:
_خیلی آدم بی حیا و پررویی هستی امیرخان خیلیییی
باهمون لبخند شیطون اخمی کرد و گفت:
_عه؟ باز بی ادب شدیا!
_ اصلا متوجه هستی منو تو چه موقعیتی قرار میدی! متوجه میشی که چقدر منو خجالت زده میکنی؟ واقعاکه!_توهم خیلی لوس و مسخره ای باهر حرفی سریع گارد میگیری بابا زندگی باهمین شوخی ها قشنگه دیونه، یه ذره وا بده بذار خوش بگذره نترس من آدمی نیستم پامو از حدم فراتر بردارم تو هم لوس نشو کوفتمون نکن دیگه!
عاقل اندرسفیهانه نگاهش کردم وبدون حرف از کنارش رد شدم و از سالن بیرون رفتم
با حرص کفشام رو پوشیدم و به طرف در خروجی رفتم که همون لحظه از پشت کشیده شدم!_ صبرکن صبرکن کجا با این همه عجله؟
با عصبانیت بازوم رو از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
_حد ومرزهای تو اینجوریه؟ خواهش میکنم رعایت کن خواهش میکنمممم!