کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان امیر گل فروش

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان امیر گل فروش

رگشتم ببینم کیه...
همون خانومه بود....سرشو از پنجره بیرون آورده بود و داشت صدام میزد...
سریع به سمتش رفتم...
-:همه فالهات رو چند میدی به من؟؟؟
لبخند خوشحالی رو لبم نشست...
-:بیست تا بیشتر نمونده....هر چقدر دوست دارین بدین...
-:معمولا فال هاتو چند میفروشی؟
نگاهی به چراغ انداختم و با عجله گفتم:500 تومن....
کیف پولشو برداشت و یه تراول پنجاه تومنی بهم داد....
-:اما خانوم من پول زیادی ندارم تا بقیه پولتون رو بهتون بدم....
-:اشکال نداره....بقیه اش مال خودت...
لبخند شادی زدم و همه فال ها رو بهش دادم و با گرفتن پول با عجله به سمت پیاده رو رفتم....
وارد مغازه ای شدم و تراول رو دادم و 10 تا 5 تومنی گرفتم...
اون پولی که خانومه گفته بود مال خودت رو تو جورابم پنهان کردم و بقیه رو تو جیبم گذاشتم تا بدم به صاحب کارم....
به اسم صاحب کار تو ذهنم خندیدم...واقعا هم که چقدر بهش میومد...با تجسم قیافه نحسش صورتم جمع شد...به شدت ازش متنفر بودم....کفتار عوضی...
با صدای علی به خودم اومدم...
-:چرا اونجا وایسادی؟؟؟شب شد...باید بریم خونه...
با شنیدن کلمه خونه پوزخندی رو لبم نشست...خونه...هه...
به اون آشغال دونی میگه خونه...حاضر بودم تو خیابون از سرما یخ بزنم ولی تو اون به اصطالح خونه برنگردم....
از سر ناچاری با علی همراه شدم...