کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان امیر گل فروش

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان امیر گل فروش

کفتار با چشمای به خون نشسته نگاهم کرد.
نگاه پر از خشمش ترس به جونم انداخت ولی به روی خودم نیاوردم...
-:به تو ربطی نداره...این بچه باید تنبیه بشه تا یاد بگیره به من خسارت نزنه...
-:چه خسارتی؟چیکار کرده؟
-:دو تا بشقاب شکسته...باید تنبیه بشه تا حواسش رو جمع کنه...
-:خسارتش چقدر میشه؟
کفتار پوزخندی زد و با لحنی که تمسخر توش مشهود بود گفت:نکنه توی گدا گشنه میخوای خسارتش رو بدی؟
-:تو فکر کن آره...من میخوام بدم...چقدره؟
کفتار چشاش برق زد و گفت:پانزده هزار....
دست توی جیبم کردم و پولایی که هردفعه از فروش جنس ها بهم میداد رو درآوردم...
شمردم....سی هزار بود...پانزده هزار بهش دادم و دست محمد رو گرفتم ....
صداش از پشت سرم بلند شد:تو پول از کجا آوردی بچه؟؟؟
-:پولایی که از فروش اجناس بهم میدادی رو جمع کردم...
دست محمد رو کشیدم و به سمت حوض کنار حیاط بردم...
خون کنار لبش رو پاک کردم و صورت خیس از اشکش رو شستم...
با صدای آرومی گفت:دستت درد نکنه...پاداشمو که بگیرم بهت میدم پولتو...
-:چرت نگو محمد...کی از تو پول خواست...قضیه چی بود حالا؟
صدای پر از بغضش رو شنیدم:هیچی...داشتم به فاطمه خانوم کمک میکردم دوتا بشقاب داد دستم چون خیس
بود از دستم لیزخورد افتاد شکست ....
چند قطره اشک روی گونه اش چکید...
اشکاش رو پاک کردم و بغلش کردم و کنار گوشش گفتم:دیگه گریه نکن پسر خوب...تموم شد...