رمان انبه کوچولو
نویسنده : پریناز
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان انبه کوچولو
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ⟮ ⟯ همونشــب انقدر درگیر فکر و خیال بودم که خوابم نمیـبرد.. دلم نمیخواست بچم زیر دست نامادری بزرگ شه.. دلم نمیخواست دلاریسم ازم جدا شه.. نمیخواستم غریبگیش و با خودم ببینم! ولی باید یه کاری میکردم.. آزاد ازم میخواست برگردم عمـارت و بسوزم و بسازم و برای بچم مادری کنم که نکنه یه وقـت نامادری سایش بالا سر بچم باشه.. ولی من میترسیدم.. داغی و تلخی اتفاقاتی که برای من توی اون عمارت افتاده بود و من و میترسوند.. بالشت و محکم به سرم فشردم که گیـسو چشماش و باز کرد و آروم گفت: – آبان..تو حالت خوبه?! سرم و تکون دادم و گفتم + آره ، فقط یه کم بی خواب شدم.. بعدش نگاهی بهش انداختم + فرداعم فیزیک داریم?! با خنده گفت: – آره..این استاد جدیده خیلی تو دل همه رفته ها! مایی که از فیزیک فراری بودیم ، الان دوس داریم زودتر زنگ فیزیک بیاد تا دبیر و ببینیم.. پوفی کردم و با هزار جور فکر و خیال چشمام و بستم.. فردا بعد از مدرسه باید جلوی آزاد و بگیرم باهاش حرف بزنم.. اگه میخواد من برگردم تو اون خونه ، منم یه شرطایی دارم.. فردا صبحش توی مدرسه بودیم که آزاد وارد کلاس شد.. کلافه بود ، خیلی کلافه.. کلافگی از سر و صورتش پیدا بود.. یعنی باز چیـشده?!.. تموم تایم کلاس و با بی حوصلگی تدریس کرد.. و بعد از تموم شدن تدریسـش از کلاس خارج شد.. زنگ تفریح و برخلاف معمول ترجیح دادم سر کلاس بمونم و یه ربعی و یه چرت کوتاهی بزنم.. سرم روی میز بود که یکهو در کلاس باز شد و صدایی توی گوشم پیچید: – آبان..کارِت دارم! ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ