کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان انبه کوچولو

نویسنده : پریناز

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان انبه کوچولو

ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
‌
⟮  ⟯
‌
گیـسو مثل دلقکا پای تخته ایستاده بود و یکی یکی ادای معلما رو در میاورد..
خنده کلاس و ترکونده بود..
انگار فقط من بودم که این مسخره بازیا ذره أی برام بامزه نبود..
یکهو گیـسو با خنده گفت:
– وای ، بزارید ادای آقای مهرآرا رو در بیارم..

کنجکاو شدم و به گیسو نگاه کردم..
گیسو سرش و به عقب داد ، قفسه سینش و جلو داد..
دستش و داخل جیبش گذاشت!
یه اخم ریزی کرد و با صدای کلفت گفت:
– خب بچـها..هرکی وسط حرف من حرف بزنه ، اون روی سگ من و میبینه..

همه زیر خنده زدن ، منم خندم گرفته بود..
گیسو صدام زد:
– آبان تو خوب اداش و در میاری..بیا..

با خنده گفتم
+ زشته گیـسو..این کارا چیه..

دستم و کشید و گفت:
– توروخدا بیا..

با خنده گفتم
+ مگه من دلقکم?!

دستم و کشوند و من و پای تخته برد..
روبروم قرار گرفت و گفت:
– اداش و در بیار..

منم بدم نمیومد ، ادای شوهرم و در بیارم..
گلوم و صاف کردم و مقنعم و از سرم در آوردم   به صورت کراوات به گردنم بستم..
دستم و توی جیبم گذاشتم و با قدمای آهسته و با اخم به جلو حرکت کردم و صدام و کلفت کردم:
+ از ایـن به بعد ، کسی توی کلاس من..
سرش گرم چیزی باشه..
بخواد خیره خیره به من زل بزنه..
دل بده ، قلوه بگیره ، فاتحش خوندس..

کل کلاس منفجر شده بود که یکهو در باز شد..
آزاد روبروم بود..
هنوز داشتم اداش و در میاوردم که یکهو داد زد
– این چه معرکه گیریه ، خانومِ یاری?!
‌‌
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ