رمان انبه کوچولو
نویسنده : پریناز
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان انبه کوچولو
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ⟮ ⟯ سرجام بی حرکت ایستادم.. به سمـتم اومد و نگاهی به موهای بلندم انداخت.. آب دهنم و قورت دادم و سرم و پایین انداختم.. یه قدم برداشت و نزدیکم شد.. صدای نفساش و میشنیدم.. مقنعم و که به صورت کراوات دور گردنم بسته بودم و محکم و عصبی کشـید.. مقنعم روی زمین افتاد و خودم با موهای باز روبروش بودم.. خـم شدم تا مقنعم و بردارم که پاش و روی مقنعم گذاشت و گفت: – تا این معرکه گیری و واسم توضیح ندی ، نمیزارم قدم از قدم برداری.. آهسته گفتم: + آقای مهرآرا..اگـه..اگه مدیر و ناظم بفهمن که بدون مقنعه روبروتونم و مقنعم و درآوردم.. اخراجم میکنن.. دستش و توی جیـبش گذاشت و عصبی گفت: – اگه بفهـمن ، وسط کلاس وایستادی و داری معلمت و مسخره میکنی چطور?!.. نگاهی به بچها که تو سکوت مطلق داشتن نگامون میکردم انداختم.. توی چشماش گیسو نگرانی موج میزد.. صدام و آهسته تر کردم.. طوری که فقط خودم و آزاد بشنویم و گفتم: + داری حرص دیروز و سرم خالی میکنی?! یا عقده پـس زدن پیشنهادت و?!.. پوزخندی زد و جوابم و نداد.. پاش و از روی مقـنعم برداشت و گفت: – میریم دفتر..همین امروز تکلیفم و با خانوم یاری مشـخص میکنم.. بعدش رو به دانش آموزا کرد و گـفت: – خانوم یاری درس عبرت میـشه برای همتون.. تا بفهمـین با کی سر و کار دارین.. خشمیگن نگاهش کردم و خم شدم و مقنعم و برداشتم و سرم کردم.. خدا بگم چیکارت کنه گیـسو ، این چه کاری بود با من کردی آخه.. آزاد سریع گفت: – راه بیوفت سمت دفتر.. از در کلاس خارج شدیم ، توی سالن بودیم و کسی هم تو سالن نبود.. بلافاصله به سمتش برگشتم و گفتم: + با دست پس میزنی با پـا پیـش میکشی?! ازم میـخوای برگردم به خونت ، در صورتی که اومدی اینجا فقـط عذابم بدی و نزاری درس بخونم?! ابرو بالا انداخت و روی بینیم زد: – همه چی تو دفتر مشخص میـشه ، خانوم یاری.. ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ