رمان انبه کوچولو
نویسنده : پریناز
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان انبه کوچولو
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ⟮ ⟯ با حرص وارد کلاس شدم و به سمـت کتابام و کوله پشتیم رفتم.. داشتم جمعشون میکردم که گیـسو گفت: – چیــشد آبان?! دست به سینـه نگاهش کردم + هیـچی عزیزم ، برام فرش قرمز پهن کردن.. گفتم شما که انقدر استعداد داری ، داری توی این مدرسه حیـف میشی.. تشریف ببرین روی صحنه ، جایزه سیمرغ بلورین و بگیرید.. همه بچـها به جز گیسو زیر خنده زدن که چپ چپ نگاشون کردم.. زیپ کوله پشتیم و بستم که گیسو گفت: – صبر کن آبان.. میرم بهشون میگم تقصیر من بود.. ابرو بالا انداختم + لازم نکرده.. داشتم میرفتم که کوله پشتیم و کشـید – آبان.. عصبی گفتم + گند زدیم گیسو ، هیـچی نگو.. و بعدش از در کلاس و بعدش مدرسه خارج شدم.. هم هوا گرم بود ، هم دمای بدن من خیـلی بالا بود.. حس میکردم یه چیزی روی قلبم داره سنگینی میکنه.. بطری آب معدنیم و از کولم در آوردم و سر کشـیدم و از کنار پـارک رد شدم.. هر روز مجبورم یه راه نیـم ساعتی و پیاده برم و بیام.. حدأقل میتونم بگم حدأقل ترین آپـشن این اخراج سه روزه ، اینه که سه روز به پاهام استراحت میدم.. همون لحظه مـاشین مشـکی آزاد جلوی پام ایستاد و بوق زد.. شیشه رو پایین داد و گفـت: – نرسونمت خانوم اخراجی?! بی توجه بهش راهم و ادامه دادم که جلوم پیچید و از ماشین پیاده شد و گفـت: – باید زود برگردم مدرسه..حوصله اینکه 4 ساعت تو خیابون دنبـال زنم بیوفتم و هعی بوق بزنم که سوار شه رو ندارم.. پـس مثل بچه آدم بشین.. با حرص توی ماشین نشستم که گـفت: – چـرا یه سرویسی چیزی نمیگیری?! اینهمه راه.. سریع وسط حرفش پریدم و گفتم: + قبضش میاد دم در خونه شمـا?! ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ