کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان انبه کوچولو

نویسنده : پریناز

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان انبه کوچولو

ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
‌
⟮  ⟯
‌
چـپ چپ نگاهم کرد و گفت:
– به فکر خودتم..

ابرو بالا انداختم و تکیم و به صندلی دادم:
+ لازم نکرده..از شما به ما رسیـده..

مکثی کرد که گفتم:
+ خیابونای تهران و میخوای نشونم بدی دَم ظهری?!
حرفت و بزن ، بعدش پیـاده میشم..

نگاه عمیقی بهم انداخت و گفت:
– امـروز برو خونمون..

چشمام و ریز کردم که ادامه داد
– بـه دیـبا سپردم کـه دلاریس و بیاره دم در بهت بده..

متعجب نگاهش کردم و بعد از چند ثانیه پوزخند زدم:
+ هِع..روش جدیده تله گذاشتنه?!
ایـن موشی که الان روبروت نشسته ، دیگه دم به تله هات نمیده جـناب مهرآرا..

لبخند عمیقی زد و گفت:
– ایـن موش ، هنوزم همون موش کوچولوی منه..
تو چنگالای منه..چه دُم به تله دادنی?!

آب دهنم و قورت دادم و گفتم:
+ سرت به جایی خورده?!

سرش و تکون داد:
– چـند روز نیستم..بهتر میدونم دلاریس پیـش تو بمونه..

لبخند کل صورتم و پر کرد
+ جدی میگی?!

سرش و تکون داد:
– فقط چند روز..از سفر که برگشتم میام میگیرمش..

ذوق زده گفتم:
+ خیله خب چرا معطلی?!..برو خونتون دلاریس و بگیرم..

– نه آبان..الان نه!
بزار عصر برو که مامانم میـره پیاده روی..

با لبخند سرم و تکون دادم که ماشین و سرکوچه نگه داشت و گفت:
– ده دقیقه هم نشـد..
جای اینکه هر روز صبح توی گرما و سرما و برف و بارون این راه و پیـاده بری بیای..
یه سرویسی چیزی بگیر..

از ماشین پیـاده شدم و گفتم:
+ مشکل تو چیه?!..من خسته میشم ، به جای مبارکی از شما که فشار نمیاد..

کوله پشتیم و پشتم انداختم و گفتم:
+ راستی..فکر نکن کار زشت امروزت یادم رفته..
به موقعش تلافیش و سرت در میارم..

پوزخندی زد که به سمت خونمون رفتم و زنگ در و فشردم
‌‌
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ