کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان انبه کوچولو

نویسنده : پریناز

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان انبه کوچولو

ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
‌
⟮  ⟯
‌
دلاریـس تو بغلم خوابش برده بود که مامان صدام زد
– آبان ، مادر بیا شام حاضره..

سرم و تکون دادم
+ نمیخورم مامان?!

مامان به سمتم اومد:
– دو دقیقه اون بچه رو بزار زمین ، بیا شامت و بخور..
خوابش برده ، گناه داره..

+ نه مامان..دلم میـخواد این چند روز که پیشمه ، فقط بغلش کنم و نگاش کنم..

گوشیم زنگ خورد که مامان گوشی و از روی مبل برداشت و دستم داد:
– گوشیت خودش و کشت..

بعدش دلاریس و از بغلم گرفت و گفت:
– برو گوشیت و جواب بده..

یه نگاه به صفحه گوشیم انداختم ، آزاد بود..
وارد اتاقم شدم و در و هم بستم و جواب دادم
+ الو..سلام..

صداش مثل همیـشه ، حالت سرد و خشکی داشت که گفت:
– سلام آبان ، چطـوری?!

+ ممنون ، تو خوبی?!

چیزی نگفت و ادامه داد
– دلاریس خوبه?!..بی تابی نمیکنه?!

لبخندی زدم و گفتم
+ کدوم بچه أی پیـش مادرش باشه بی تابی میکنه..

با حالتی خشک گفت:
–آخه بچها معمولا پیـش غریبه ها بی تابی میکنن..

اخمام توی هم رفت ، میدونستم میخواد با حرفاش اذیتم کنه ، برای همینم گفتم:
+ نمیدونم دم خروس و باور کنم یا قسم حضرت عباست و..
فازت چیه دقیقا تو?!
بهم گفتی دلا رو بیارم پیـش خودم ، الان زنگ زدی تیکه میندازی‌?!

یه خنده ی بی مفهومی کرد و بعدش گفت:
– پس فردا پروازمه ، اول میام اونجا دلاریس و بگیرم..

انگار غم توی دلم نشسته باشه که گفتم:
+ نمیـشه بزاری یه کم بیشتر پیشم بمونه?!

– چـرا نشه..

ذوق زده گفتم
+ جدی میگی?!

– آره ، اومدم دنبال دلاریس ، چمدون به دست باش و تو هم مثل یه مادر خوب دنبالم بیا..

کفری گفتم:
+ اگه آوردن دلاریس اینجا ، تلست واسه اینکه بخوای گیرم بندازی ، باید بدونی در اشتباهیی..

و بدون هیچ حرفی تماس و قطع کردم..
ایـن مرد قصد جون من و کرده!
‌‌
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ