کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان انبه کوچولو

نویسنده : پریناز

قیمت : رایگان

رمان انبه کوچولو

ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
‌
⟮  ⟯
‌
روش و اونور کرد که گفتم:
+ میخوام دلاریس و ببینم..

ابرو بالا انداخت:
– ببین جوجه دبیرستانی ..
این سری مامان بابامم بخوان مثل پرنسسا برت گردونن تو ایـن خونه..
من نمیزارم..

اخمام و توی هم کشیدم و با بغض گفتم:
+ تو حـق نداری نزاری من بچم و ببینم..

– لیاقتت مادر بودن نیـست..

یه نگاهی بهم انداخت و گفت:
– واسه مادری کردن هنوز خیلی کوچولویی..
تکالیفت و نوشتی?!
فردا معلم دعوات نکنه..
برگرد به درس و مشقت برس..

وارد خونه شد و در و محکم بست..
به در کوبیدم و گفتم:
+ من مادر دلاریسم..اون بچه بیشتر از اینکه به مال و مِنال خاندان شما نیاز داشته باشه ، به مادر نیاز داره..

جوابی نیومد..
با حرص محکم به در کوبیدم و ناامید برگشتم..
اخمام توی هم بود..
خیابونا رو تند تند بالا پایین میکردم..
سوز سرد سرما باعث شد کاپشن و بیشتر دور خودم بپیچم..
با کلی پیاده راه رفتن بلأخره به خونمون رسیدم..
خونه ی ما کجـا و عمـارت آزاد کجـا..
زنگ در و زدم..
در باز شد و داخل شدم ..
مامان نگاهی بهم انداخت و گفت:
– آبان..مادر خوبی?!

سرم و تکون دادم و خودم و روی مبل پرت کردم
+ چه خوبی مامان..آزاد انگار شمشیر و از رو بسته..
حتی نمیخواد بزاره من برای ‌5 دقیقه دلاریس و ببینم..

مامان از آشپزخونه بیرون اومد و گفت:
– آخه نمیدونم چت بود بچه..
که از اون خونه زندگی ، فرار کردی اومدی اینجا تو این خراب شده..
که الان باید اینجوری حسرت دیدن بچت و بخوری..
‌‌
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ