رمان انبه کوچولو
نویسنده : پریناز
قیمت : رایگان
رمان انبه کوچولو
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ⟮ ⟯ نگاهی عصبی به مامان انداختم و گفتم: + بس کن توروخدا مامان..من کم فشار رومه.. تو چـرا کاسه داغ تر از آش میـشی?! مامان به سمتم اومد – قربونت برم ، دلم نمیـاد اینجوری جلز و ولز کردن واسه دیدن بچت و ببینم.. من خودم مادرم حست و درک میکنم.. سرم و میون دستام گرفتم که مامان گفت: – خودم فردا میرم با آزاد حرف میزنم.. سریع گفتم + نه ، مامان..اصلا ، همچین کاری نمیکنیا.. همین مونده بری به پـایِ آقا بیوفتی.. از جام بلند شدم که مامان گفت: – حدأقل بیا شامت و بخور.. + میـل ندارم مامان ، میرم بخوابم..فردا مدرسه دارم.. مامان دیگه حرفی نـزد.. وارد اتاق شدم ، یه نگاهی به تخت و کمدم که خیلی قدیمی شده بود ، انداختم.. تابلویی که بالای تخت بود ، باعث شد لبخند به لبام بیـاد.. یه عکس از خودم و دلاریس بود.. دلاریس اینجا تازه 1 ماهش بود و الان 5 ماهشه.. خودم و روی تخت پرت کردم و چشمام و بستم.. تازه دو مـاه بود که عقـد آزاد شده بودم که حامله شدم.. تو دوران بارداری ، پدر و مادر آزاد کمال احترام و بهم میزاشتن.. حتی نمیزاشتن آب توی دلم تکون بخوره.. اما از وقتـی که دلاریس به دنیـا اومد و دختر بود.. ورق برگشت.. دیگه من و توی اون عمـارت بزرگ ، فقط یه عنوان مادر نوه شون تحمل میکردن.. نه به عنوان عروسشون.. از همون روزا بدبختیام شروع شد.. تا روزی که دیگه نتونستم طاقت بیارم و از اون عمـارت بیرون زدم و دوباره به خونه مادرم پناه آوردم.. حتی آزاد انقـدری بهم علاقه نداشت که بعد از اون اتفاق بیاد دنبالم و من و به خونش برگردونه.. کلافه و با سردرد عجیبی خوابم برد.. ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ