رمان انبه کوچولو
نویسنده : پریناز
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان انبه کوچولو
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ⟮ ⟯ بعد از مدرسه ، جلوی در مدرسه ایستادم ، بلکه شازده از راه برسه.. یه چند دقیقه أی منتظر موندم که بلأخره اومد و به سمـت ماشینش رفت.. فوری سمت ماشینش دویدم و توی ماشینش نشستم.. نیم نگاهی بهم انداخت و عینک آفتابیش و پایین آورد که گفتم: + خیلی مسخره أی..این چه بازیه جدیدیه?! واسه عذاب دادن من ، راه حل بهتر از این نبود?!.. ابرو بالا انداخت و سرش و به صندلی تکیه داد و گفت: – کی با تو کار داره..اومدم تدریس کنم.. عصبی روی داشبوردش کوبیدم و گفتم: + مگه من خرمم آزاد?!..تو از کی تا حالا تونستی بیای معلم شی?!..تو اصلا کارِت یه چیز دیگست.. خیلی خونسرد عینکش و پشت گردنش گذاشت و گفت: – 5 ماه نبودی..خیلی چیزا عوض شده.. سرم و تکون دادم: + همه این کارا رو واسه اذیت کردن من میکنی?! ماشین و روشن کرد و گفت: – متأسفم که فکر میکنی انقدر برام مهمی.. داد زدم + آزاد.. داشت ماشین و به حرکت در می آورد که گفتم + وایستا ، من پیاده میشم.. با لبخند ملیحی گفت: – میرسونمت..بلأخره یه زمانی زنم بودی.. پوفی کردم و گفتم + جواب من و بده آزاد.. تو ، توی این دبیرستان چه غلطی میکنی?! ابرو بالا انداخت و گفت: – تو فکر کن اومدم عشـق و حال.. دخترای دبیرستانی هم خوب چیزیناا.. عصبی در ماشین و باز کردم که پیاده شم و عصبی گفتم: + بلأخره سر از کار تو یکی در میارم.. بلأخره میفهمم برای چـی پات و توی این دبیرستان گذاشتی.. و سریع از ماشین پیاده شدم ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦ ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ