کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان انبه کوچولو

نویسنده : پریناز

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان انبه کوچولو

ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
‌
⟮  ⟯
‌
قهوه رو توی فنجون ریختم و گفتم:
+ گیـسو..بیا قهوه بخوریم ، یخ میکنه..

هرچقدر نگاه کردم ، توی پذیرایی نبود..
چشم چرخوندم و صداش زدم
+ گیـسو..کجا موندی دختر?!

صداش از اتاق اومد
– تو اتاقم..

سینی قهوه و کیک و دستم گرفتم و به سمـت اتاقم رفتم..
گیـسو به تابلوی بالای تختم خیره شده بود..
لبخندی زدم و گفـتم:
+ بیا قهوت و بخور ، یخ میکنه..

– دخترت خیـلی نازه آبان..

لبخند زدم و فنجون قهوه رو به سمتش تعارف کردم:
+ انبه کوچولویِ من..

گیسو با خنده گفت:
– حالا چرا انبه کوچولو..

روی تختم نشستم و عروسک دلاریس و بغل کردم و گفتم:
+ وقتی دلاریس و باردار بودم..
وقت و بی وقت هوس انبه میکردم..
طوری که آزاد هر روز باید میرفت از هرجاییم که شده واسم انبـه میخرید..

گیسو خندید و به بازوم و زد و گفت:
– حالا چرا انبه?!

با خنده ، سرم و تکون دادم و گفتم
+ نمیدونم..از اونموقع به بعد..
آزاد هم به من ، هم به دلاریس میگفت انبه کوچولو..

گیسو لبخندی زد و کنارم رو تخت نشست و گفـت:
– انقدر کوچولویی که اصلا بهت نمیاد مادر باشی..

خنده أی کردم و یه قلپ از قهوه أم و خوردم..
که همون لحظه صدای زنگ در اومد..
گیسو متعجب گفت:
– کسی قراره بیاد?!

ابروهام و تو هم کشیدم
+ نه..
‌‌
‌           ᯏ ᥲᥒ????ᥱ????????????????????ᥣ???? ᯟ
ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ⸦  ⸧ᓕᓗᓕᓗᓕᓗ