کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان بادیگارد زور گو

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان بادیگارد زور گو

رمان | بادیگارد زورگو 

بابا از روی صندلی پاشد و گفت:
_ من میرم نمازخونه تا تو راحت استراحت کنی
_ بابا نرو

انگار که از حرفم جا خورده باشه به طرفم برگشت وباگیجی پرسید:
_ چرا؟ چیزیت شد؟ درد داری؟

_ خوبم باباجانم اگه درد داشته باشم بهت میگم.. فقط لطفا پیشم بمون
دوباره روی صندلی نشست و با لبخند گفت:

_ باشه عزیزم.. همین که خوبی خداروشکر
_ مریم حتی یه احوال پرسی هم نکرد و فقط یه گوشه ایستاد متوجه شدی؟

_ دخترم میدونی که اخلاقش اینطوریه اما واقعا نگرانت بود
پوزخندی زدم و گفتم:

_ آره مشخص بود خیلی نگران بود، گوشای منم که مخملیه شما نگران نباشید به هرحال
باید باگوشای مخملیم یه جوری کنار بیام دیگه!

_ دخترم الان وقت این حرفا نیست.. خداروشکر بعداز یک ماه چشم هاتو باز کردی
چرا میخوای هنوز به زندگی برنگشته همه چی رو به کام خودت تلخ کنی‌؟ 

_کدوم زندگی بابا؟ کجای این زندگی واسه من
حتی یک روزش شیرین بود که الان با حرفای من تلخ بشه؟

_ناشکری نکن شاداب.. من توزندگیت هیچوقت واست کم نذاشتم حداقل اگه از کسی ناراحتی زحمات من رو نادیده نگیر دلمو میشکنی!

_میدونی که منظورم از تلخی کسی دیگه اس و منظورم شما نیستی‌، خواهش میکنم موضوع رو عوض نکن و بدتراز اون حق رو ازمن نگیر!

_ چرا اینقدر سختش میکنی شاداب؟ چرا سعی نمیکنی دوستش داشتی باشی؟
_ چون دوست داشتنی نیست!