کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان بادیگارد زور گو

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان بادیگارد زور گو

رمان | بادیگارد زورگو 

_ ببین بزار یک بار برای همیشه حرفم رو بهت بزنم وبعدش دیگه واسم مهم نیست چی میگی وچه فکری میکنی

با پررویی زل زد تو چشمام و گفت:
_ هوم.. خوبه.. گوشم با شماست!
_ من هیچ علاقه ای به تو ندارم

حتی اگه بمیرمم دوست ندارم بقیه ی زندگیم رو در کنار آدمی مثل تو بگذروندم پس تو هم مثل من برو به پدربزرگ بگو که با این ازدواج کاملاً مخالفی

_ اول حرفات اوکیه چون میدونم.. ولی دومی رو ازمن نخواه نمیشه..
_یعنی چی؟

_خب وقتی مخالف نیستم چرا باید برم بگم مخالفم؟ دیونه ام مگه؟

با حرص نگاهش کردم و گفتم:
_ یعنی دوست داشتن من مهم نیست؟ واست مهم نیست با کسی ازدواج کنی که حتی سر سوزن هم دوستت نداره؟

_ توی این شرایط فکر نمیکنم مسئله ی مهمی باشه چون بعدش میتونم صاحب خیلی چیزا بشم که وقت نکنم حتی به این موضوع فکرهم بکنم!

_ پس تو زن نمیخوای و رسما داری اعلام میکنی که قربونی میخوای آره؟
_نه.. زن میخوام!

_کنجکاوم بدونم کنار من چی دست گیرت میشه که با بقیه نمیشه؟ بابا این همه دختر ریخته، برو یکی از اونارو بگیر
_ نمیشه

_ چرا؟! میشه بگی چرا نمیشه؟ چرا من‌گ
_ چون برای ازدواج با اون همه دختر هیچکس بهم یه دُنگ از یه باغ یا به قول خودتون قصر بزرگ رو نمیده!

پوفی کشیدم و گفتم:
_ چی داری چرت میگی واسه خودت؟
_ چرت نیست عزیزم حقیقته

_ چی حقیقته؟ خودتم میفهمی داری چی میگی؟ کدوم باغ؟ کدوم قصر؟ من به سرم ضربه خورده تو عقلتو ازدست دادی؟ واقعا میفهمی چی میگی؟