شیطانی عاشق فرشته
نویسنده : نامشخص
قیمت : 25000 تومان
شیطانی عاشق فرشته
️ ️شیطانی عاشق فرشته️ به سمت ماشین رفت که بهادر پالتوی چرم و سیاه رنگ بلندش را بر روی دوشش انداخت. صدای قدم های بادیگاردها از پشتش میامد و نگاه مهمان های باغ را به سمت قامت بلند و ورزیدهاش میکشاند... _کجا بردینش؟... _همونطور که خودتون فرموده بودید تو اتاق خودتون دارن استراحت میکنن. ابرویش بالا رفت و نیشخندی زد. _دزدیدینش و ریلکس داره استراحت میکنه؟!....به اون اهوی وحشی همچین چیزی نمیخوره.... بهادر سرش را پایین انداخت و راننده در BMW مشکی رنگ را باز کرد. روبه بهادر پچ زد... _تو رانندگی کن... _بله قربان... در ماشین نشست که بهادر در را بست و از سمت راننده سوار شد...با سرعت از باغ خارج شد که ماشینهای بادیگاردها با یک تیک اف پشت سرشان امدند... _میخوام پنج دقیقه دیگه عمارت باشم... هرچند حدود بیست کیلومتر تا عمارت فاصله داشتند...اما مگر مهم است؟!... پنج دقیقه هم برای تحمل زیاد است تا ان چشمان دریایی خیرهاش بشود و با ان قد یهذره و مانند فنچش قد علم کند... _چشم... _یه گوشمالی حسابی به فرهاد میدین....یه چیزی توی نوشیدنی که برام اوردن بود. _ مطمئنین قربان؟!...فکر نمیکنم جرعتشو داشته باشه... _دختری که بیهوش شد نوشیدنی من و خورده بود. راه زیادی دراز شده بود یا طاقت او کم؟! _اگر میخواستم همینجوری لاکپشتی برم به تو نمیگفتم که رانندگی کنی...تند تر برو... _بله اقا...