شیطانی عاشق فرشته
نویسنده : نامشخص
قیمت : 25000 تومان
شیطانی عاشق فرشته
️ ️شیطانی عاشق فرشته️ با ریموت در را باز کرد و با سرعت وارد باغ عمارت شد. از ماشین پیاده شد و صبر نکرد تا بادیگارد گوشهی باغ در را برایش باز کند. خدمتکارها تعظیم کوتاهی کردند که بیتوجه داخل رفت... _کیارشخان... قدم هایش بلند تر شد... _یه لحطه صبر کنید لطفاً یه چیز مهم باید بهتون بگم. به سمت بهادر برگشت و اخم هایش درهم فرو رفت... _زود باش... بهادر با تردید چند بار دهنش باز و بسته شد که بیحوصله غرید... _زود بنال ببینم چه گندی زدی... سرش را پایین انداخت و تند لب زد. _راستش خانوم بیهوشن... در یک لحظه تنش گر گرفت و فریاد عصبیاش بلند شد... _تو چه گوهی خوردی احمق؟!......نگفتم مواظب باش خط روش نیوفته؟!... با ترس سر بلند کرد. _قربان به جون خودم خیلی سر و صدا کردن...از ترس همسایه ها و پلیس.....مجبور شدم....با...اسلحه بزنم...پشت گردنشون حتی رنگ زردش هم دلش را نسوزاند که خم شد و کلت را از کمر بهادر بیرون کشید... در یک ثانیه که به خودش نیامده بود به طرف بازوی راستش شلیک کرد که صدای جیغ خدمتکار ها در صدای داد از سر دردش محو شد... به همان دستی که باهاش ان دختر را بیهوش کرده بود زد...! زانوهایش زمین خوردند و روی دستش خم شد که بیتوجه به پشت چرخید و سمت پله ها رفت... اسلحه را زمین انداخت و صدای جدیاش در سالن بزرگ عمارت اکو شد. _برو خداتو شکر کن که اون تیر تو مغزت نخورد....دفعهی بعد غلط اضافه بکنی خودم چالت میکنم. هیچ کسی حق ندارد ان سرتق را اذیت کند...نیشخندی زد.... هیچ کسی به جز خودش...