کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان اگلاف

نویسنده : ملیکا میکائیلی

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان اگلاف

•|°اِگـــلاف°|•




اتفاقاً برعکس! تویِ پرم نخورده بود که هیچ بلکم مشتاق هم شده بودم.
عجیب بود ولی تنها چیزی که آزارم می‌داد، رابطه‌ی نصفه و نیمه‌ای بود که هنوز مزه‌اش زیرِ دندونم بود و تا کامل نمی‌چشیدمش آروم و قرار نگرفته و روزم شب نمی‌شد.

_حالا چجوری می‌خوای پیداش کنی؟ نگو که نقشه کشیدی با صحنه‌سازی هر روز بیوفتی کلانتری واسه‌ دیدنش! اینجوری که باشه دایی خشتکت رو میکشه رو سرت.

این فکر به ذهنم خطور نکرده بود. لب‌هام آروم آروم کش اومد و گفتم:

_دمت گرم‌‌. به این فکر نکرده بودم. 

چایی تویِ گلوش پرید و سرفه‌کنان با چشم‌هایی وق‌زده نگاهم کرد.

_من میگم نکن تو میگی بهش فکر نکرده بودی؟ کهزاد! 

توی فکر فرو رفته و توجه‌ای به حرف‌هایِ کیا نکردم‌. شاید یه‌ تصادف منطقی به نظر می‌رسید؛ ولی من حتیٰ نمی‌دونستم متعلق به کدوم بخشِ! 

یادم اومد که بهم گفته بود برایِ قاچاق مواد...ذهنم داشت به بیراهه کشیده می‌شد که به موقع جلوش رو گرفته و افسارش رو کشیدم.
برایِ تور کردنِ یک دختر فقط قاچاقچی مواد مخدر نشده بودم!
 
_نترس سعی می‌کنم از یه‌ راهه دیگه مخش کنم.

همون موقع گوشی‌ام زنگ خورد و اجازه‌ی حرف زدن به کیا رو نداد.
نگاهم به رویِ اسکرین صفحه نشست و با دیدنِ شماره‌ی ناشناسش پر تردید دست برده و جوابش رو دادم.

_بله؟ 

منتظر بودم که حداقل صداش رو بشنوم و بعد راجع به ناشناس بودن یا شناس بودنش جواب بدم و حدسم رویِ شناس بودنش بود و تا حدودی درست از آب در آمد.

_شب مهمونی دارم هستی؟ 

با شنیدنِ صدایِ سینا سگرمه‌هام ناخوداگاه درهم فرو رفته و از جا بلند شدم.
باید حسابِ این پسر رو کفِ دستش می‌ذاشتم.
کمی که دور شدم، پر حرص جواب دادم:

_از همون مهمونی‌هایِ ناشناس که میزبانش قاچاقچی از آب در بیاد...آره؟ 

هرچند شغلِ شریف میزبان به نفعم شده بود؛ ولی بار اول دَر رفته بودم و تضمینی برایِ بار دوم و سوم و  چندم وجود نداشت.

_تو بیا کهزاد. یادم نرفته دخترِ دیشبی به‌ دلت بود...اگه بیای واست ردیفش می‌کنم اوکیه؟