
رمان فرمانده مغرور
نویسنده : یگانه نجفی
ژانر : پلیسی
قیمت : 34000 تومان
رمان فرمانده مغرور
- قربان فر... فرمانده گفته بودن فرماندهی رو شما به عهده بگیرید. الان سرهنگ زنگ زد منم ماجرا رو گفتم. ایشونگفتن به سلین بگو تیم رو جمع کنه بیاد ترکیه. انگار یه گروهک تروریستی صدای بمب رو شنیدن و م یخوان بیاناینجا، اگه بیان نم یتونیم مقاومت کنیم، گلولمون کمه! با تموم شدن حرفش قطره اشکی ریخت . یق هی امیر رو گرفتم و داد زدم . - چی میگی هان؟! اگر یاسمین اون تو مرده باشه جسدش رو برای این لاشخورها بزارم؟! -ما مجبوریم بریم و گرنه م یمیریم. به ناچار با اشک و بغض به طرف مرز حرکت کردیم! باور نمیکنم مرده باش ه شاید واسه خودش سرپناهی پیدا کرده! اون نمیمیره اون هیچوقت نمیمیره... آره! من امید دارم وقتی رسیدیم زود به طرف اتاق سرهنگ رفتم و در زدم، بعد ازاحترام نظامی گفت م - سرهنگ من م یخوام برگردم اونجا و شده حتی جسدیاسمین رو بیارم، من نم یزارم دست اونها بمونه! سرهنگ در حالی که ناراحتی و بغض رو م یتونستم از صداشتشخیص بدم گفت: - سرگرد به احتمال زیاد یاسمین ... نفسی کشید و ادامه داد - مرده و دیگه نم یتونیم نجاتش بدیم ولی جسدش رو باید پیدا کنیم، اون یه شهیده! آب دهنم رو قورت دادم و خیره نگاهش کردم - نه من مطمئنم نمرد ه خنده کم جونی کردم و با بغض لب زدم - شما که میدونین اون سگ جونه بادمجون بم افت ندارهمن مطمئنم زندس! مدارکی رو که یاسی بهم داده بود رو به سرهنگ دادم . - به بچهها بگو بیان مرکز حرکات ] اتاق کنفرانس[ این مدارکرو ببینیم!